نکتهی جالبی که در خانهی آقای سرلک جلب توجه میکند تعدد وسایل ورزشی درون خانه بود. لوازم خانه به شکل خاصی چیدمان شده بودند تا بتوان از فضای منزل به شکل زمین ورزشی استفاده کرد. شاید برای خانوادههای معمولی وجود یک میز پینگ پنگ در پذیرایی، مخصوصا زمانی که منتظر حضور میهمان هستند، فاجعه به نظر بیاید ولی فوتسال، تنیس روی میز، شطرنج، والیبال، طناب، مینی بسکتبال، بدنسازی، آئروبیک و دارت تنها بخشی از ورزشهایی بود که گوشه پذیرایی میشد وسایل آنها را دید و انواع مدال در رنگهای مختلف از در و دیوار خانه آویزان بود.
در این خانه استهلاک میز عسلی بالاست چراکه از آنها بهعنوان دروازه فوتبال گلکوچک استفاده میکنند. آقا و خانم سرلک اعتقاد دارند که هر توصیهی پدرانه و مادرانهای میبایست با رفتار به فرزندان آموزش داده شود.
حمید سرلک: پدر خانواده
حمید سرلک، اصالتاً بختیاری، از شهرستان الیگودرز، متولد شهریور 1351 از سالها پیش خانوادهشان به سبب شغل پدر، در آبادان ساکن بودند و با توجه به وجود امکان جابجایی خانواده بین یک شهر سردسیر و یک شهر گرمسیر کشور، فصول گرم و سرد را در شهر خوش آب و هواتر میگذراندند.
حمید سرلک در الیگودرز به دنیا آمد اما تحصیلات ابتدایی خود را تا سوم دبستان در آبادان گذراند ولی پسازآن به علت شروع جنگ تحمیلی به الیگودرز رفت و تا دیپلم در الیگودرز زندگی کرد.
بقیه ماجرا را از زبان خودش بخوانید: «از سال اول دبیرستان به دنبال رشته شیمی بودم و غیر از شیمی رشتهای مد نظرم نبود؛ از طرفی در زمان کنکور و دانشگاه، یک موقعیت ممتاز دانشگاهی را برای خودم انتظار داشتم. در سال اول (1370) رتبه 727 کنکور سراسری شدم اما با این رتبه نمیتوانستم در شهرهای موردنظرم مشغول تحصیل شوم لذا به سربازی رفتم و بعدازآن مجدد کنکور دادم و این بار رتبهام 900 شد و عدم موفقیت مجدد در دسترسی به صندلی یک دانشگاه معتبر ناچارم کرد که به دانشگاه آزاد بروم ولی در عوض رشتهی موردعلاقه خود را دنبال کنم.
اگرچه در خانوادهی ما توقعات تحصیلی پایین بود، همین موضوع انگیزهای شد تا سعی کنم در این زمینه رشد بیشتری داشته باشم. آن زمان آوازه پالایشگاه و پتروشیمیها در آبادان و خوزستان به گوش میرسید و شاید یکی از علل مؤثر در گرایش من به رشته شیمی همین موضوع بود.
«در سال 71، در حالی که یک سال از خدمت سربازیام گذشته بود مهندسی شیمی دانشگاه آزاد ماهشهر قبول شدم و پس از آن، ادامهی خدمت را تمام کردم.»
آقای سرلک سال 1377به استخدام پتروشیمی فجر درآمد و دو سال کارآموزی خود را در شرکت پتروشیمی بندر امام گذراند. (6 ماه واحد الفین و 18 ماه مابقی را به علت ارتباط فرایندی پتروشیمی فجر با واحد آب نیرو)
«سال 79 در فجر بارگذاری ها انجام شده بود و پیمانکاران به تازگی کار را شروع کرده بودند که و به عنوان ناظر وارد کار شده و سرپرست شیفت واحد هوا شدم. سال 84 تا 86 معاون واحد هوا بودم و پس از آن به عنوان کشیک ارشد یا رییس عملیات نوبت کاری انتخاب شدم و تا کنون در این سمت مشغول خدمت به صنعت پتروشیمی هستم. سال 89 و در حال اشتغال تصمیم به ادامه تحصیل گرفتم و دانشگاه علوم تحقیقات شیراز قبول شدم و سال 91 از این دانشگاه در رشته مهندسی شیمی فوق لیسانس گرفتم. سال 1393 دکترای مهندسی شیمی را باز هم در دانشگاه آزاد ماهشهر قبول شدم و در حال حاضر ترم سوم مقطع دکترای این دانشگاه هستم.»
حمید وضعیت تحصیلی اش در مقطع دکترا را اینطور بیان کرد: «معدل ترم اولم حدود 19 شده است و در ترم دوم هم امتحانات را خوب داده ام.»
شدیدا فعال و با برنامه است به این عوامل هدفمندی و پشت کار را هم اضافه کنید و در نهایت حاصل این فرمول «کارایی» خواهد بود. در مجموع سعی می کند حتی یک ساعت را هم از اوقات شبانه روز هدر ندهد. وی اعتقاد دارد که حمایت و تشویق و فداکاری های همسرش باعث شده در شغل و تحصیلات پیشرفت کند و گرنه آنقدر قانع است که ممکن بود در همان سطح تحصیلی و شغلی متوسط باقی می ماند.
«اگرچه رسیدن به اهداف و برنامههای خانوادگی و شخصی کمی در ماهشهر مشکل است ولی در کل از وضعیت زندگی خود راضی هستیم و قصد جابجایی به شهر دیگری را نداریم؛ اعتقادداریم که همینجا هم میتوانیم. چه بسا شرایط اینجا بهتر از شهرهای بزرگ باشد چراکه شهرهای بزرگ هم مشکلات متفاوت و بیشتری دارند.»
«از همکاران و مدیران خود راضی هستم از سالها پیش باهم کارکردهایم و به اندازهای بودهاند که از ابتدا تاکنون برایم به عنوان الگوی رفتاری عمل کردهاند. به پتروشیمی فجر احساس تعلق دارم و قبلاً هم گفتهام که اگر روزی پتروشیمی فجر رو به افول گذارد، میایستم و آن را دوباره میسازم.»
خانم اشرف درویشی: مادر خانواده
اشرف درویشی، متولد و بزرگشده آبادان است. «مادرم شیرازی است؛ برای همین زمان جنگ به شیراز کوچ کردیم و 11 سال آنجا ماندیم. پدرم شهرکردی است ولی به ضرورت شاغل بودن پدرم در پالایشگاه نفت آبادان، از ابتدا در آبادان متولد شدم.
دیپلم را شیراز گرفتم و به علت علاقهام به رشته تجربی و پزشکی، بعد از دیپلم از امدادگری و آمپول زنی شروع کردم، دوره بهیاری را دیدم و بهیار شدم و بعد به دانشگاه رفتم و علاقه، آیندهی مرا به سمت پرستاری هدایت کرد.»
«درحال حاضر پرستار هستم و 18 سال در این حرفه سابقه دارم. در دانشگاه بورسیه سازمان تأمین اجتماعی شدم و در بیمارستان تامین اجتماعی امام موسی کاظم (ع) ماهشهر مشغول کارم. قبل از اینکه بیمارستان تأمین اجتماعی ماهشهر افتتاح شود به مدت 3 سال به آبادان رفتوآمد داشتم و در تأمین اجتماعی آنجا شاغل بودم. آن زمان تنها درمانگاه تأمین اجتماعی ماهشهر توسط بهیار اداره میشد و نیاز به پرستار نداشتند لذا با انتقالی من به ماهشهر موافقت نمیشد.»
«از ابتدا توقعم بالاتر از پرستاری بود و مدعی پزشکی بودم. یک سال منتظر ماندم و انتخاب رشته نکردم ولی در سال بعد ناچار پرستاری را پذیرفتم. اگرچه در این 18 سال اشتغال هم از تلاش برای تحصیل دست برنداشتم ولی بچهداری، خانهداری و اشتغال همزمان تاکنون مانع ادامه تحصیلم شده است.»
«معتقدم اگر فرزندانم سلامت بهداشتی و تغذیهای داشته باشند میتوانند در درس و ورزش موفق شوند؛ و آقای سرلک به عنوان مکمل آن به درس و ورزش آنها می پردازد.»
خانم آقای سرلک هم اکنون سوپروایزر شیفت بیمارستان تامین اجتماعی امام موسی کاظم (ع) ماهشهر هستند و می توان گفت به نوعی با همسر خود در شرکت پتروشیمی فجر هم رده است چرا که در ساعات شیفت مسئولیت بیمارستان بر عهده ی خانم و مسئولیت شرکت پتروشیمی فجر به عهده ی آقای سرلک است.
در نظام پرستاری یک رده بالاتر از سوپروایزرها شخصی با سمت مترون هست که سرپرست کل پرستاران بیمارستان است ولی خانم درویشی نمیخواهد مترون شود چرا که اعتقاد دارد اگر بخواهد مترون شود باید از سهم زمانی همسر و فرزندان و آسایش زندگی آنها کم کند و برای او این دستاورد، به هزینه آن نمیارزد. ایشان برای مسئولیتهای خانه بسیار اهمیت قائل است و اجازه نداده تا مسئولیتهای شغلی لطمهای به فضای خانوادهاش وارد کند.
خانوادههای سرلک و درویشی پیش از ازدواج باهم ارتباط خانوادگی داشتهاند و آقا و خانم سرلک سال 75 ازدواج کردند.
خانم درویشی پیش از ازدواج، مهارتهای هنری فراوانی را از طریق سازمان فنی و حرفهای کسب کرده است. ازجمله این مهارتها خیاطی، آرایشگری، آشپزی و حسابداری است که باعث شده هم اکنون پس از سالها بتواند در مسابقات مختلف برگزارشده توسط شرکت فعالانه شرکت میکند.
خانم درویشی قبل از زندگی در ماهشهر، شیراز زندگی میکرده است و اگرچه در ابتدای حضور در ماهشهر سختیهایی وجود داشته ولی معاشرت با خانوادههای کارکنان شرکت و حضور در اردوهای خانوادگی برگزارشده توسط شرکت به آنها کمک کرد تا بتوانند به محیط عادت کنند و دوری از خانواده و آبوهوای خوش شیراز برایشان سادهتر شود. خانم آقای سرلک هنوز هم از آن دوران که پتروشیمی فجر اردوهای خانوادگی درون استانی بیشتری برگزار میکرد به خوبی یاد میکند و علاقه دارد شرایط به آن زمان برگردد.
غزاله سرلک: دختر خانواده؛ به دنبال دندانپزشکی
غزال سرلک، دختر و فرزند بزرگ خانواده است. او را در دوسالگی به ماهشهر آوردند و در چهارسالگی ورزش کاراته را شروع کرده است و تا حدود 13 سالگی آن را ادامه داد.
علیرغم اینکه در کاراته مقامهای زیادی کسب کرده بود، به علت توجه و تمرکز بیشتر روی تحصیلات و استرس انفرادی بودن ورزش کاراته، آن را کنار گذاشت و به ورزش تیمی بسکتبال روی آورد. چندین بار در مسابقات بسکتبال و شطرنج صنایع پتروشیمی شرکت کرده است و در شطرنج مقام سوم صنایع را کسب کرده است.
نواختن پیانو را به عنوان رشته هنری تمرین میکند و علاقه دارد در خلال تحصیلاتش بتواند در آینده این هنر را در خود پرورش دهد ولی نقطه بارز موفقیت غزال سرلک بعد تحصیلی اوست.
سال چهارم رشته تجربی است و در دبیرستان نمونه بهبهان تحصیل میکند. غزال به دنبال دندانپزشکی دانشگاه شیراز است. او فکر میکند این انتخاب برایش سهلالوصولتر خواهد بود. و به شوخی میگوید: «در خانوادهای که پدر دکتر باشد و مادر پرستار، بچه نباید کمتر از دندانپزشک شود!». او موقعیت اجتماعی یک پزشک را در جامعه دوست دارم.
از تنوع ردههای آموزشی و مربیان دورههای فرهنگسرای پتروشیمی فجر راضی است. از میان کلاسهای این مرکز، شیرینیپزی آشپزی، کادوپیچی، شمع، چرم، مجسمهسازی و پیانو را در این فرهنگسرا آموخته است.
امیرمحمد سرلک: پسر خانواده؛ که در آینده حرفهایی برای گفتن دارد
مرد کوچک خانواده سرلک از بچگی به رشته ژیمناستیک علاقمند بوده و از کلاس های ورزشی تالار اندیشه استفاده کرده است. مقام های زیادی در سطح شهرستان و استان آورده است. بعد از ژیمناستیک به فوتبال روی آورده و آنجا هم موفقیتهایی را بدست آورده اما هم اکنون رشته ورزشی اصلی اش بسکتبال است و چند روز پیش هم از مسابقات صنایع پتروشیمی برگشته است.
امیرمحمد که به تازگی وارد 13 سالگی شده، قطعا مسیر موفق تری را پیش روی خواهد داشت و خودش می گوید: «من در آینده حرفهایی برای گفتن خواهم داشت.»
سال گذشته همزمان در آزمون ورودی تیزهوشان و نمونه دولتی قبول شده است ولی تیزهوشان را انتخاب کرد. الآن در تیزهوشان اهواز درس میخواند و در طول هفته در خانهی عمویش ساکن است. فعلاً به ریاضی علاقهمند است و از آنجا که هنوز با دروس رشته تجربی آشنا نشده است، آینده شغلی برایش شفاف نشده اما دوست دارد مربی ورزشی شود. صبوری اعتماد به نفس و پشتکار صفاتی هستند که فرزندان این خانواده از پدر و مادر آموختهاند.