در مهر 1348 در خانواده ای مذهبی در روستای بهرغان چشم به جهان گشود. نام او را محمد گذاشتند تا دنباله رو مکتب نبوی باشد. از همان کودکی بسیار پرتلاش و سخت کوش بود و به نماز مقید. در دوران کودکی، علاوه بر درس و مدرسه، به کار و تلاش برای کمک به پدر خانواده مشغول بود. قرآن را به خوبی آموخته بود و با گوشت و خونش عجین شده بود.
در مهر 1348 در خانواده ای مذهبی در روستای بهرغان چشم به جهان گشود. نام او را محمد گذاشتند تا دنباله رو مکتب نبوی باشد. از همان کودکی بسیار پرتلاش و سخت کوش بود و به نماز مقید. در دوران کودکی، علاوه بر درس و مدرسه، به کار و تلاش برای کمک به پدر خانواده مشغول بود. قرآن را به خوبی آموخته بود و با گوشت و خونش عجین شده بود.
محمد، سال سوم راهنمایی را در تب و تاب جنگ به پایان رسانید و وارد دبیرستان شهید چمران شیراز گردید. در طول دوران دبیرستان به مراکز ثبت نام برای اعزام به جبهه مراجعه نمود و در سال 1364 در پادگان آموزشی امام علی (ع) در جاده شیراز مرودشت، آموزشهای لازم را به مدت 45 روز گذراند و به همراه دایی خود به جبهه اعزام شد.
مدت سه ماه آنان را در پایگاه پنجم شکاری امیدیه به عنوان پشتیبانی نیروهای اعزامی به جبهه نگه داشتند. محمد، این ماموریت را با نارضایتی به علت عدم حضور در خط مقدم به پایان رسانید و به شیراز برگشت و مشغول تحصیل شد.
در زمانی که در شهر به سر میبرد به رزمندگان مجروح و بستری در بیمارستان سر می زد. این روحیه باعث شد تا در سال 1365 به همراه پدرش به منطقه عملیاتی کربلای 8 اعزام شود و در این عملیات یک ترکش به دست چپش اصابت کرد و پس از پایان عملیات به منزل بازگشت.
احساس مسئولیت در قبال دفاع از وطن و لبیک به ندای رهبر باعث شد تا برای بار سوم در تابستان 1366 به جبهه اعزام شود و در منطقه عملیاتی شلمچه در خط پدافندی، برای حفظ مواضع موجود، حضور یابد.
شب تاسوعای حسینی برای حضور در سنگر کمین به همراه همسنگرش به خط رفت. در حین حضور در سنگر کمین، یک خمپاره 60 به روی سنگر اصابت و ایشان از ناحیه سر جراحت شدید پیدا میکند و رگهای سطحی بدنش با اثر فشار موج خمپاره پاره میشود.
هنگامی که داییاش در سنگر درمانگاه به ملاقاتش میرود ایشان فقط میتواند دایی را نگاه کند و دستهای او را بفشارد و با زبان اشاره به دایی میفهماند که نوشیدن شربت شهادت نزدیک است، و این دیدار پایانی بود.
هنگامی که پدر از تعاون سپاه پیگیر وضعیت ایشان میشود، خبر دقیقی بدستش نمیرسد و سپس به معراج شهدای شیراز واقع در خیابان زند مراجعه میکند. جسد پاک این شهید را در آنجا مشاهده میکند؛ مدارک همراه شهید، شهادت ایشان را 14/06/66 اعلام نموده است.
پدر، به پیشنهاد بستگان نزدیک، از جمله مرحوم حاج علی پناه اسفندیاری، تصمیم میگیرد که شهید را در زادگاه خود در حسینیه روستای بهرغان دفن نماید.
روحشان با صالحین محشور باد